داستانک

فرق دیوانه و احمق

 


 مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد.

هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت ازروی پیچ های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و

آنها را به درون جوی آب انداخت و آب پیچ ها را برد.

 

مرد حیران مانده بود که چکار کند.

تصمیم گرفت که ماشینش را همانجارها کند و برای خرید پیچ چرخ برود.

در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:

از 3 چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک پیچبازکن و این لاستیک را با 3 پیچ ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی.

 

آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند.

 

پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.

هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: «خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی، پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟

دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام، ولی احمق که نیستم.

 


.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بلاگ آموزشي علمي سارا دلنوشته ها Myriha همه چی موجوده کار آفرینی و استارت آپ ها طراحی سایت ShalanDalan دانلود جديد ترين بازي هاي انلاين Adam